بازدید امروز : 8
بازدید دیروز : 99
به نام خدا
در دنیای غرب ،پس از رنسانس ؛کم کم جهان آخرت را جدای از دنیا معرفی کردند ومسیر دور شدن از حوزه ی دین را در پیش گرفتند ؛تا آنجا که اعلام کردند دوران دین گذشته و«خدا مرده است» این سخن فیلسوف آلمانی ،فردریش نیچه(متوفای 1900 م)، از برایند تفکر رایج زمانش است که امروزه از سرفصل های اصلی اصطلاح نامه ی فلسفی غرب به حساب می آید .
اما با مرگ خدا کار ،به پایان نرسید بلکه انسان به جای خدا نشست، همان حرف معروف فیلسوف اگزیستانس ،ژان پل سارتر(متوفای 1980م ) در کتاب <اگزیستا نسیالیسم واصالت بشر>: «همه اعمال انسان در زندگی نشان دهنده ی میل او به خداشدن است» یعنی « خدا مرد وانسان خدا شد» این، انسان وعقل اواست که معیار وشاخص همه ی امور شده است .
(مبنای تفکر اومانیسم ،محور قرار دادن انسان برای همه چیز وکنار گذاردن اندیشه های وحیانی ودینی است .)
اما جهان غرب با این طرز تفکر به مشکلات عدیده ای برخوردکرد وبه واسطه ی محدودیت های عقل وفکر بشری ، فیلسوف فرانسوی معاصر یعنی پل میشل فوکو (متوفای 1983 م )به این جمع بندی رسید که :«خدا مرد ؛انسان خدا شد وانسان هم مرد»انسان با همه ی برتری مادی وابزار پیشرفت وتکنولوژی ، دچار بحران هویت شد وهیچ هدف غایی را برای خود تعریف شده نمی یافت.لذا در بهترین شرایط ظاهری زندگی، بواسطه ی این پوچ گرایی ونهیلیسم ، جامعه ی غرب به سوی ناامیدی ،افسردگی ،اضطراب وبالاخره خودکشی ودیگر کشی پیش رفته است .
آری این چشم انداز وارمغان تفکر لیبرال دمکراسی است که محصول دوری از خدا وآموزه های وحیانی است.
از این جهت برخی از متفکران وعقلای جامعه ی غرب در یک چرخش ودگردیسی معرفتی و ایدئواوژیک که مبتنی بر بازخورد تفکر شکست خورده ی محدود بشری بود؛ به سمت چاره جویی حرکت کرده وگرایش به معنویت وآموزه های دینی را در دستور کار خود قرار دادند وعلاج خود وجامعه را در گرو بازگشت به دین وتعالیم اصیل وحیانی یافتند
وعموم مردم جهان نیز گویا به دنبال گمشده ی خویش اند و راه برون رفت از بحران ها را رجوع به خود ؛ اصل خویشتن ؛اهتمام جدی به بُعد معنوی وعمل به آموزه های پیامبران الهی یافته اند./. طالب پور
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
آوای آشنا
بایگانی
اشتراک